بينايي و کنترل پوسچر (قامت)

شكل 6 (اشميت و لي صفحة 109
اقتباس از لي و آرونسون 1974)
نقش بينايي در كنترل پوسچر توسط اين حقيقت به خوبي مشخص شده است كه افراد وقتي
چشمهايشان را ميبندند نوسان پيدا ميكنند. بعلاوه، افرادي كه كور ميشوند در
پوسچر عموماً ثبات كمتري نسبت به افراد بينا دارند و موقع ايستادن نوسان
بيشتري پيدا ميكنند. براي اهميت بينايي در پوسچر از شواهد متقاعدكننده مثل
آزمايشاتي كه منظره بينايي كل نسبت به يك شيء ثابت حركت مينمايد. در ازمايش اتاق
متحرك لي و آرونسون (1974) ديوارها و سقف، بدون حركت كف، ميتوانست به جلو و عقب
حركت نمايند(شكل 6). چون كه كف حركت نميكرد، هيچ تغييري در درونداد حركتي بوجود
نمي آمد، فقط درونداد بينايي بود كه تغيير ميكرد. درونداد بينايي و حركتي در
اينجا در تعارض بودند، آزمودنيها تقدم را به بينايي دادند و سازگاريهاي وضعي
غيرضروري را آغاز نمودند.
ابزار آزمايش و نمونه براي اتاق متحرك. كف ثابت و سه طرف اتاق ديوار داشت كه
ميتوانست به جلو و عقب حركت نمايد.

شكل 7)تغييريافتة آزمايش لي آرونسون 1974
تعادل ايستاده در اتاق متحرك. اين اتاق چند سانتيمتر به جلو حركت مينمايد(الف)،
آزمودني به سمت عقب متمايل مي شود(ب). ايستادن آزمودني با خم شدن به جلو جبران
ميشود(ج).
در كودكان خردسالي كه تازه ايستادن را يادگرفته اند(13 تا 16 ماهگي)، حركت چند
سانتيمتري اتاق باعت راه رفتن، تلوتلو خوردن و يا افتادن آنها ميشود. وقتي
بزرگسالان مورد مطالعه قرار گرفتند، پوسچر آنها اندكي منحرف شد، افزايش در نوسان
مشاهده شده هم جهت با حركت ديوار بود. اين نشان ميدهد كه كودكان در اين سن براي
كنترل پوسچر در ايستادن به شدت وابسته به بينايي هستند.
اغلب مهارتهاي حركتي ظريف براي كنترل همزمان آنها نياز به اطلاعات بينايي دارند.
به عنوان مثال بينايي نقش مهمي در كنترل نوشتن بازي مينمايد. اسمايث و
سيلورز(1987)، خطاهايي را نشان دادند كه افراد وقتي از آنها خواسته ميشود كه با
چشم بسته بنويسند، مرتكب ميشوند. اين خطاها مثل منحرف شدن از خط افقي( شكل 8 الف)،
كم و زياد كردن ضخامت برخي حروف(شكل 8 ب)، اضافه يا كم كردن حروف(شكل 8 ج)، اضافه
كردن يا كم كردن حروف دوتايي (شكل8 د)، و معكوس كردن حروف(شكل8ه).

شكل8) مگيل 2004 صفحة 104 اقتباس از اسمايث و سيلورز
(1987):نمونهاي از دستنوشته فوق خطاهايي را نشان ميدهد
كه در
غياب بينايي صورت گرفته است
(زير خط (a) ، سمت راست خطوط e,d,c,b )
حداقل ميزان زمان مورد نياز براي اصلاح حركات مبتني بر بينايي چقدر است؟
به طور واضح، مهم است بدانيم كه چگونه سيستم اعصاب از اطلاعات بينايي براي كنترل
حركت استفاده مينمايد؟ يكي از موضوعاتي كه تحقيقات زيادي را به خود اختصاص داده
است در مورد اين است كه چه مقدار زمان براي پردازش اطلاعات بينايي براي اينكه ما
را قادر نمايد تا حركت در حال اجرا را اصلاح نماييم، لازم است. اصلاحات ميتواند
فقط وقتي انجام شود كه زمان كافي براي تشخيص خطاها و تعديل حركت وجود داشته باشد.
بيش از يك قرن پيش وودورث(1899) سؤال زمان مورد نياز براي پردازش اطلاعات بينايي را
مطرح كرد. او پيشنهاد كرد كه حركات زمانبندي شامل پردازش دو مرحله اي هستند:
مرحله ايمپالس اوليه (كه مرحله پرتابي يا برنامه ريزي شده ناميده ميشود).
مرحله كنترل رايج.
او پيشنهاد كرد كه در مرحله اوليه، آزمودني ها يك ايمپالس به دستي كه عضو را به
سمت هدف هدايت مي نمايد، ميفرستد.
وقتي حركت تحت اين مسير است، فرصت اصلاح هر خطايي در مسير مورد نظر در طول مرحله
كنترل رايج وجود دارد، كه به موجب آن آزمودني ميتواند از بازخورد بينايي براي قرار
دادن دست بر روي هدف استفاده نمايد، سازگاري هاي ظريفي مورد نياز است.
توجه داشته باشيد كه اين پيشنهاد ايده اي را نشان ميدهد كه حركات ممكن است اجزاء
فرعي يا حركات فرعي داشته باشد.
مرحله دوم(كنترل رايج) ميتواند فقط زماني اتفاق بيافتد كه وقت كافي براي پردازش هر
خطايي كه از بازخورد بينايي برمي خيزد وجود داشته باشد. حركاتي كه سريعتر از
بازخورد بينايي ايجاد مي شوند، نبايد دقيقتر از حركاتي باشند كه در تاريكي اجرا
مي شوند.
وودورث آزمودني هايي داشت كه حركات جلو ـ عقب مكرر يك قلم را با هدفي كه طول هر
حركت برابر با طول قبلي آن بود، انجام ميدادند. حركات با سرعتي از 200 دور در
دقيقه (33/3 دور بر ثانيه) تا 20 دور در دقيقه (33/0 دور بر ثانيه) تنظيم شد. مطابق
با مدت موجود براي پردازش بازخورد بينايي150 هزارم ثانيه و 5/1 ثانيه بود. ميانگين
خطاها با چشم باز و بسته در شكل (ژپ) نشان داده شده است. عملكرد در دو شرايط
باتفاوت در مدت بين 215 و 250 هزارم ثانيه آغاز ميشود. حركات با مدت 250 هزارم
ثانيه يا بيشتر ميتوانست از قابليت دسترسي به بينايي سود ببرد در حاليكه با مدت
215 هزارم ثانيه يا كمتر سودي نمي برد.

شكل9) از اشميت و لي 1999 صفحه 102
شكل سمت چپ: خطاهاي هدف گيري
در حركت بهسمت اهداف با چشم هاي بسته و باز از وودورث(1899) شكل سمت راست: ازدست دادن هدف در طول حركات با نور و بدون نور
كيل و پوزنر (1968) از يك تكليف منقطع به شكلي متفاوت از مطالعه وودورث (كه حركات
جلو و عقب مكرر استفاده شد) استفاده كردند. آنها آزمودنيها را با حركت قلم سوزني
براي يك هدف كوچك با زمانهاي حركت(MT) به نزديكي150،250، 350 و 450 هزارم ثانيه
تمرين دادند. در تلاشهاي انتخاب شده به صورت تصادفي، آنها وقتي به تاريكي
برگشتند، آزمودنيها موقعيت شروع را ترك كردند براي اينكه حركت كامل در تاريكي
انجام شود (اما در نور طراحي كردند). احتمال ازدست دادن هدف وقتي كاركرد واقعي زمان
حركت در شكل 9 (سمت راست) براي شرايط تاريك و روشن نشان داده شد (آزمودني ها به
طور دقيق به اهداف زمانهاي حركت نرسيدند). ارزيابي زمان مورد نياز براي پردازش
بازخورد بينايي از اين نتايج بين 260-190 هزارم ثانيه بود، يافته ها بسيار مشابه
يافته هاي وودورث بود.
سپس مطالعات زياد ديگري شواهدي را فراهم آورده است كه اين ارزيابي ها بسيار
محافظه كارانه است. يك عامل مهم در مطالعه كيل و پوزنر خاموش كردن تصادفي
درونداد بينايي بود و ازاينرو عدم قطعيت براي آزمودني قابليت دسترسي به اطلاعات
بينايي بود. زلازنيك، هاوكينز و كيسلبورك (1983) عملكرد را وقتي آزمودنيها از قبل
مطلع شدند وقتي بازخورد بينايي در دسترس خواهد بود يا خير مورد بررسي قرار دادند.
تفاوتهاي واضح در عملكرد در زمانهاي حركت حدود 150 هزارم ثانيه مشاهده گرديد (شكل
10).

شكل 10) اشميت و لي 1999 صفحة 103
اقتباس از زلازنيك، هاوكينز و كيسلبورك(1983).
خطاي عملكرد در تكليف زمانبندي قلم سوزني به عنوان كاركردي از زمان حركت و شرايط
نور . همه تلاشها در يك ترتيب قالبي( از قبل تعيين شده) انجام شد.
نتيجه شواهد موجود در اين سئوال اين است كه زمان همه ارزيابي هاي منفرد مطلق براي
پردازش بازخورد بينايي احتمالاً صحيح باشد. در ارزيابي 160 ـ 100 هزارم ثانيه براي
بسياري از تكاليف قابل قبول است. اين حداقل زمان مورد نياز براي استفاده از بازخورد
بينايي با تكاليف روزمره اي مثل گرفتن يك توپ يا تعيين موقعيت پاها درطول بالارفتن
از پله هاي پياده رو يا نردبان استفاده ميشود.
تهیه و تنظیم:دکتر مهدی سهرابی